رام، فرمان بردار، آنکه فرمان کسی را می پذیرد یا اجرا می کند فرمان بر، فرمان پذیر، فرمان شنو، فرمان نیوش، سر بر خط، سر سپرده، نرم گردن، طاعت پیشه، طاعت ور، مطیع، طایع، مطاوع، مطواع، عبید، منقاد
رام، فَرمان بُردار، آنکه فرمان کسی را می پذیرد یا اجرا می کند فَرمان بَر، فَرمان پَذیر، فَرمان شِنو، فَرمان نیوش، سَر بر خَط، سَر سِپرده، نَرم گَردن، طاعَت پیشه، طاعَت وَر، مُطیع، طایع، مُطاوِع، مِطواع، عَبید، مُنقاد
معرب شابه (ساوه (شاهنامه) ، شاوگ (کریستنسن)) پسر خاقان و خال هرمز (579- 590 میلادی) بیست و دومین پادشاه ساسانی است که در سال 588 میلادی به ایران تاخت و از بهرام چوبین شکست خورد. رجوع به ساوه شاه و شابه شاه شود
معرب شابه (ساوه (شاهنامه) ، شاوگ (کریستنسن)) پسر خاقان و خال هرمز (579- 590 میلادی) بیست و دومین پادشاه ساسانی است که در سال 588 میلادی به ایران تاخت و از بهرام چوبین شکست خورد. رجوع به ساوه شاه و شابه شاه شود
مخطط، (ناظم الاطباء)، چیز مخطط معروف به راهدار: جامه و قبای راه راه، آنکه خطوط رنگین داشته باشد، (از بهار عجم)، الیجه، (یادداشت مؤلف)، الجه، مخفف الاجۀ ترکی، جامه راه راه رنگارنگ، (فرهنگ لغات دیوان البسۀ نظام قاری)، راه را، رارا (مخفف راه راه در تداول عامه)، (یادداشت مؤلف)، دارای خطوط متوازی نمایان و متمایز از متن پارچه خواه برجسته و خواه غیر برجسته، دارای خطوط متوازی و متمایز از متن پارچه در جهت تار، راهدار، دارای راه: مخمل راهدار، کبریتی: سری مویش از آه حسرت سیاه سراپرده اش از فغان راه راه، ملاطغرا (از بهار عجم)، در طریق شوق آسایش نمی یابد تنش جامۀ مرد مسافر گر نباشد راه راه، محمدقلی سلیم (از بهار عجم)، نیست از رهزن در این راهم غمی کز فیض عشق در بر از زخمی قبای راه راهی بیش نیست، میرزا عبدالغنی قبول (از بهار عجم)، شد از خون راه راه آخر تن خاکستری پوشم شهیدان را لباس کربلایی اینچنین باید، سعید اشرف (از بهار عجم)، قبای راه راهی داشت در بر که هر راهش برد دل را به راهی، تأثیر (از آنندراج)، - پارچه یا چیت یا قبای راه راه، پارچه و چیت و قبایی که خطوط موازی داشته باشد، - جامۀ راه راه، جامۀ مخطط، (ناظم الاطباء)، - ، رنگارنگ و الوان، (ناظم الاطباء)
مخطط، (ناظم الاطباء)، چیز مخطط معروف به راهدار: جامه و قبای راه راه، آنکه خطوط رنگین داشته باشد، (از بهار عجم)، الیجه، (یادداشت مؤلف)، الجه، مخفف الاجۀ ترکی، جامه راه راه رنگارنگ، (فرهنگ لغات دیوان البسۀ نظام قاری)، راه را، رارا (مخفف راه راه در تداول عامه)، (یادداشت مؤلف)، دارای خطوط متوازی نمایان و متمایز از متن پارچه خواه برجسته و خواه غیر برجسته، دارای خطوط متوازی و متمایز از متن پارچه در جهت تار، راهدار، دارای راه: مخمل راهدار، کبریتی: سری مویش از آه حسرت سیاه سراپرده اش از فغان راه راه، ملاطغرا (از بهار عجم)، در طریق شوق آسایش نمی یابد تنش جامۀ مرد مسافر گر نباشد راه راه، محمدقلی سلیم (از بهار عجم)، نیست از رهزن در این راهم غمی کز فیض عشق در بر از زخمی قبای راه راهی بیش نیست، میرزا عبدالغنی قبول (از بهار عجم)، شد از خون راه راه آخر تن خاکستری پوشم شهیدان را لباس کربلایی اینچنین باید، سعید اشرف (از بهار عجم)، قبای راه راهی داشت در بر که هر راهش برد دل را به راهی، تأثیر (از آنندراج)، - پارچه یا چیت یا قبای راه راه، پارچه و چیت و قبایی که خطوط موازی داشته باشد، - جامۀ راه راه، جامۀ مخطط، (ناظم الاطباء)، - ، رنگارنگ و الوان، (ناظم الاطباء)
میدانی که ملتقای سه جاده باشد جایی که از آن سه راه منشعب شود، آلتی که چوبه ای عمودی و چوبی از جهت افقی دارد و حیوانی را به آن می بندند تا ماشین و بعض وسایل نقلیه را حرکت دهد
میدانی که ملتقای سه جاده باشد جایی که از آن سه راه منشعب شود، آلتی که چوبه ای عمودی و چوبی از جهت افقی دارد و حیوانی را به آن می بندند تا ماشین و بعض وسایل نقلیه را حرکت دهد